اولين برخوردي كه با او داشتم اواسط سال 59 بود جواني تيز با احساساتي ناسيوناليستي . در بين خلبانان گل كرده بود و به قهرمان جنگ دريائي معروف بود. ميگفتند نيروي دريائي عراق را خلعتبري و دوران نابود كردند و اين گفته مستند بود وقتي شنيد ميخواهم با او مصاحبه كنم رنگش قرمز شد و حالت شرم شهرستاني بودن در چهره اش نمايان گشت از خاطراتش مي گفت و از خشمي كه نسبت بدشمن داشت از او خواستم پيامي براي همرزمانش بدهد با احساساتي پاك فرياد زد اگر ذره اي از خاك وطنم به ته پوتين سرباز عراقي چسبيده باشد آن را با خونم در زمين وطن مي شويم و نمي گذارم كه حتي ذره اي از خاك پاك ايران را اين وحشي هاي بي سر و پا با خود ببرند و معتقد بود سرزمينهائي كه بعثي ها با حضور خود آلوده كرده اند فقط با خون طاهر مي گردد آن روز عراقيها در قلب خوزستان مستقر بودند و صدها كيلومتر از وطن اسلامي مان را در تصرف داشتند.

 نزديك دو سال پس از آن تاريخ بار ديگر با ماموريتي ديگر با او ملاقات كردم حسين كاملا عوض شده بود شايد باندازه ده سال پير شده و همچون ديگر همرزمانش داغ دهها هزار شهيد و معلول چهره او را درهم شكسته بود اين بار آن حسين ديگر آن جوان ناسيوناليست ديروز نبود يك خلبان پر شور حزب اللهي بود كه از سخنرانيش در نماز جمعه رشت و ارتباطش با ائمه جمعه شهرهاي شمال سخن ميگفت . خيلي صحبت كرديم ولي پر درد ولي روحيه اي آماده نبرد داشت احساس كردم از درد كمر رنج ميبرد از او پرسيدم انكار كرد و دوستانش گفتند با بيش از چهار سال جنگ هوائي با دشمن تا دندان مسلح مثل بسياري از دوستانش حاضر نيست حتي لحظه اي از پرواز كناره گيري كند و يا جاي خود را براي انجام ماموريتهاي عادي به جوانترها بدهد تا برسد به ماموريت جنگي . 



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 57 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.